بايد بنويسم .
هنوز هم بايد بنوسم .
هر چند ديگر بهانه ای برای نوشتن ، بهانه ای برای خنديدن ، بهانه ای
برای گريستن ، بهانه ای برای زندگی کردن ديگر بهانه ای برای هيچ
چيزی وجود ندارد .مدتهاست نگريستم .
حتی مدت هاست که نخنديد ه ام .
راستی من کيستم .
مدتهاست که ديگر خودم را نمی شناسم .
به من بگوييد من کيستم ؟